ml>
مرغ و ماهی و ترکش
پیرمرد بسیجی داشتیم با حدود شصت سال سن، اما سر دماغ و با نشاط. گاه به گاه سر به سر جوانترها می گذاشت. اگر کسی مجروح می شد، کافی بود کمی آه و ناله کند. خیلی جدی می گفت: چطور وقتی مرغ و ماهی جبهه را می خوری،صدایت در نمی آید؟ به تیر و ترکش آن که می رسد ناسازگاری می کنی؟ این هم مال جبهه است. اینجا همه چیز در هم است، نمی شود سوا کنی،جداکنی!
نوشته شده توسط : گمنام